فقیر_و_هندوانه_فروش
رضای_خدا
فقیری به نزد هندوانه فروشی رفت و گفت هندوانهای برای رضای خدا به من بده
فقیرم و چیزی ندارم.
هندوانه فروش درمیان هندوانه ها گشتی زد
و هندوانهٔ خراب و بدرد نخوری را به فقیر داد.
فقیر نگاهی به هندوانه کرد و دید که به درد خوردن نمیخورد،
مقدار پولی که به همراه داشت
به هندوانه فروش داد و گفت به اندازه پولم
به من هندوانه ای بده.
هندوانه فروش هندوانه خوبی را وزن کرد
و به مرد فقیر داد.
فقیر هر دو هندوانه را رو به آسمان کرد و گفت خداوندا بندگانت را ببین…
این هندوانه خراب را بخاطر تو داده
و این هندوانه خوب را بخاطر پول…!
———————–
آخرین نظرات