شيخ عبدالسلام يكى از زهاد و عباد اهل سنت بود، به طورى كه نامش را جهت تبرك به پرچمها مینوشتند به اين صورت:
(لا اله الا الله
محمد رسول الله
شيخ عبدالسلام ولى الله)
♦️اين مرد روزى بالاى منبر گفت: هر كه میخواهد از بهشت جايى بخرد بيايد.
مردم ازدحام كردند و شروع به خريدن نمودند شيخ تمام بهشت را فروخت، در آخر مردى آمد و گفت: من دير رسيدم، اموال زيادى دارم بايد يك جايى به من بفروشى، شيخ گفت: ديگر محل خالى باقى نمانده مگر جاى خودم و الاغم، درخواست كرد محل خودش را بفروشد و خود از جاى الاغش استفاده نمايد، شيخ قبول كرد آن محل را فروخت و در بهشت بدون مكان ماند.
? روزى در نماز گفت: (چخ چخ) بعد از نماز پرسيدند: چرا چخ چخ كردى؟
گفت: هم اكنون كه در بصره هستم مكه را مشاهده میكنم در حال نماز ديدم سگى وارد مسجدالحرام شد از اينجا او را چخ كرده بيرونش نمودم.
مردم بسيار در شگفت شدند و مقامش در نظر آنها بيشتر جلوه نمود.
? يكى از مريدان او، پيش زن خود كه شيعه بود آمد و جريان را نقل كرد.
گفت: خوب است مذهب تشيع را رها كنى، زن جواب داد اشكالى ندارد ولى تو يك روز شيخ را با جمعى از مريدان دعوت كن تا در مجلس شيخ مذهب تو را بپذيرم. آن مرد خوشحال شد و فردا شيخ را دعوت كرد، وقتى همه ميهمانان آمدند، سفره را انداخت براى هر نفر مرغى بريان گذاشت ولى مرغ شيخ را در زير برنج پنهان كرد.
♦️وقتى چشم شيخ به ظرفهاى مريدان افتاد، ديد هر كدام يك مرغ بريان دارند و ظرف خودش مرغى ندارد، عصبانى شد و گفت: به من توهين كرده ايد چرا مرغ بريان براى من نگذاشته ايد؟
? زن كه منتظر چنين فرصتى بود گفت: يا شيخ تو در بصره ادعا میكنى، سگى كه در مكه وارد مسجدالحرام شده می بينى با اين همه مسافت و دورى راه، اما در اينجا نمی بينى كه مرغ بريان در زير برنج است با اين فاصله كم؟
♦️شيخ از جا حركت كرد و گفت: اين زن رافضيه خبيثه است و از مجلس بيرون رفت.
?مرد صاحبخانه تا اين جريان را مشاهده كرد مذهب خود را رها كرد و به مذهب زنش در آمد و شيعه شد.
? انوار نعمانیه، ص۲۳۵
مثل نقشه قالی !
?کسانی که قالی می بافند یک نگاه به نقشه دارند و یک نگاه به قالی، و بر اساس آن قالی آویخته خود را می بافند…
?ما نیز باید چشم به نقشه قرآن داشته و بر اساس آن تار و پود زندگی خود را ببافیم
? این است که قرآن کریم میفرماید 《 خُذِالکِتاب َ》(سوره مریم آیه ۱۲)یعنی کتاب را بگیر ،یعنی بی نقشه نباش
ظهور_فردی
تا اینجا به شما بگم ; ۱۷۰ سال ظهور حضرت موسی نزدیک شد فقط به خاطر گریه و زاری از ته دل نه دعایی که ما می کنیم… اللهم عجل لولیک الفرج …
عین همین ; سلام علیکم حال شما خوبه چطوری ؟ اللهم عجل لولیک الفرج
با همین حس خشک و خالی …!!
نه بابا اینطور نمیشه !!
یعنی باید بفهمیم یتیمیم ، بفهمیم بی پدریم…!
بفهمیم زندگی این نیست که ما داریم!
آقا زندکی این نیست که فوقش بهترین ماشین و بهترین خونه و بهترین سفر و نمیدونم زیباترین زن و بهترین بچه ها و شغل خوب شوهر و فلان چیزها رو داشته باشیم …
نه بابا بدبخت بیچاره این زندگی نیست !!
میفهمی یه روز که این زندگی نیست … !!
باید شروع بکنیم دیگه !
ببین افتادیم تو یه دایرهی ننگ و نکبت ، توی بدترین عصری که خیلیها ترسیدن و آرزو میکردن تو آخرالزمان نباشن، به دنیا اومدیم …
از این ور باید شیرینیاش رو بکشی بابا
شیرینیش اینه که بتونی به ظهور کسی برسی که امام صادق(ع) گفت ای کاش من میتونستم خدمت به او بکنم !
فکر کن از اینجا زجره رو بکشی (” خسر الدنیا و الآخرة ” ) ، اونور هم هیچی نداشته باشی …
خیلی بده ، خیلی سخته !
خودت رو برسون … بقیه هم باهات نیومدن مهم نیست …
تو خودت برسون خودت رو !
حضرت اگر ظهور نکرد برای تو ظهور میکنه ! تو خودت بهجت شو برای خودت
با کسی چی کار داری؟! بسم الله …
ما میگیم باهم ها … “ان تقومو لله…
اول ” مثنی..” پایه نبود ؟؟ مثنی یعنی دوتا … نیست ؟؟! ” و فرادی ..”
تکی میرم جلو …!!
?استاد #رائفی_پور
آخرین نظرات