مسجــدی کنار مشروب
فروشی قرار داشت وامام جماعت آن مسجد درخطبه هایش هر روز دعا میکرد:
خداوندا زلزله ای بفرست تا این میخانه ویران شود” روزی زلزله آمد و دیوار مسجد روی میخانه فرو ریخت و میخانه ویران شد.
صاحب میخانه نزد امام جماعت رفت و گفت:
تو دعا کردے میخانه من ویران شود
پس باید خسارتش را بدهی
امام جماعت گفت:مگر دیوانه شدی؟
مگر میشود با دعای من زلزله بیاید و میخانه
ات خراب شود؟پس هر دو به نزد قاضـی رفتند.
قاضی با شنیدن ماجرا گفت:
در عجبم که صاحب میخانه به خدای
تو ایمان دارد ولی تو که امام جماعت هستے به خدای خود ایمان نداری
•| #ایمان_قلبی_داشته_باشیم
آخرین نظرات