گفت: راستی جبهه چطور بود؟؟
گفتم : تا منظورت چه باشد …☺
گفت: مثل حالا رقابت بود؟؟? گفتم : آری…
گفت : در چی؟؟ گفتم :در خواندن نماز شب…?
گفت: حسادت بود؟؟? گفتم: آری…
گفت: در چی؟؟ گفتم: در توفیق شهادت…
گفت: جرزنی بود؟؟ ? گفتم: آری…
گفت: برا چی؟؟ گفتم: برای شرکت در عملیات …
گفت: بخور بخور بود؟؟? گفتم: آری …
گفت: چی میخوردید؟؟ گفتم: تیر و ترکش …
گفت: پنهان کاری بود ؟؟? گفتم: آری …
گفت: در چی ؟؟ گفتم: نصف شب واکس زدن کفش بچه ها …
گفت: دعوا سر پست هم بود؟؟?گفتم: آری …
گفت: چه پستی؟؟ گفتم: پست نگهبانی سنگر کمین …
گفت: آوازم می خوندید؟؟ ?گفتم: آری …
گفت: چه آوازی؟؟ گفتم: شبهای جمعه دعای کمیل …
گفت: اهل دود و دم هم بودید؟؟? گفتم: آری …
گفت: صنعتی یا سنتی؟؟ گفتم: صنعتی ، خردل ، تاول زا ، اعصاب …
گفت: استخر هم می رفتید؟؟? گفتم اروند، کانال ماهی ، مجنون …
گفت: سونا خشک هم داشتید ؟ گفتم: آری …
گفت: کجا؟؟ گفتم: تابستون سنگرهای کمین ،شلمچه، فکه ،طلائیه…
گفت: زیر ابرو هم برمی داشتید؟؟? گفتم: آری …
گفت: کی براتون برمی داشت؟؟ گفتم: تک تیرانداز دشمن با تیر قناصه …
گفت: پس بفرمایید رژ لبم میزدید؟؟? گفتم: آری …
خندید و گفت: با چی؟؟ گفتم: هنگام بوسه برپیشونی خونین دوستان شهیدمان?
سکوت کرد…گفتم: بگو …بگو …
زیر لب گفت: شهدا شرمنده ام …
چقدر دنيا امروز ما با دنياي شهدامون فرق داره‼️?
بعد از جنگ آمریکا با کره، ژنرال ویلیام مایر که بعدها به سمت روانکاو ارشد ارتش آمریکا منصوب شد.
یکی از پیچیده ترین موارد تاریخ جنگ در جهان را مورد مطالعه قرار میداد حدود 1000 نفر از نظامیان آمریکایی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از استانداردهای بین المللی برخوردار بود.
زندان با تعریف متعارف تقریباً محصور نبود. آب و غذا و امکانات به وفور یافت میشد.
از هیچیک از تکنیکهای متداول شکنجه استفاده نمیشد اما بیشترین آمار مرگ زندانیان در این اردوگاه گزارش شده بود،زندانیان به مرگ طبیعی می مردند.
امکانات فرار وجود داشت اما فرار نمیکردند. بسیاری از آنها شب میخوابیدند و صبح دیگر بیدار نمیشدند.
آنهایی که مانده بودند احترام درجات نظامی را میان خود رعایت نمیکردند و عموماً با زندانبانان خود طرح دوستی میریختند دلیل این رویداد، سالها مورد مطالعه قرار گرفت و ویلیام مایر نتیجه تحقیقات خود را به این شرح ارائه کرد:
«در این اردوگاه، فقط نامه هایی که حاوی خبرهای بد بودند به دست زندانیان رسیده میشد. نامه های مثبت و امیدبخش تحویل نمیشدند هر روز از زندانیان میخواستند در مقابل جمع، خاطره یکی از مواردی که به دوستان خود خیانت کرده اند، یا میتوانستند خدمتی بکنند و نکرده اند را تعریف کنند هر کس که جاسوسی سایر زندانیان را میکرد، سیگار جایزه میگرفت. اما کسی که در موردش جاسوسی شده بود هیچ نوع تنبیهی نمیشد. همه به جاسوسی برای دریافت جایزه (که خطری هم برای دوستانشان نداشت) عادت کرده بودند»
تحقیقات نشان داد که این سه تکنیک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است.
با دریافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امید از بین میرفت با جاسوسی، عزت نفس زندانیان تخریب میشد و خود را انسانی پست می یافتند.
با تعریف خیانتها، اعتبار آنها نزد همگروهی ها از بین میرفت و این هر سه برای پایان یافتن انگیزه زندگی، و مرگ های خاموش کافی بود این سبک شکنجه، شکنجه خاموش نامیده میشود.
?*چقدر در زندگی خود و اطرافیان خود را به صورت خاموش شکنجه کرده ایم؟
آخرین نظرات