موضوع: "بدون موضوع"
شاید حرف دل شماهم باشه:
به زندگی فکر کن! ولی براي زندگی غصه نخور. ديدن حقيقت است، ولي درست ديدن، فضليت.
ادب خرجی ندارد ولی همه چيز را ميخرد.
با شروع هر صبح فکر کن تازه بدنيا آمدی .مهربان باش و دوست بدار و عاشق باش.
شايد فردايی نباشد. شايد فردايی باشد اما عزيزی نباشد…
یادمان باشد؛ با شکستن پای دیگران، ما بهتر راه نخواهیم رفت!
یادمان باشد؛ با شکستن دل دیگران ما خوشبخت تر نمی شویم!
کاش بدانیم اگر دلیل اشک کسی شویم دیگر با او طرف نیستیم؛ باخدای او طرف هستیم
دکتر الهی قمشه ای
سرقفلی
?با اصرار میخواست از طبقهی دومِ آسایشگاه به طبقهی اول منتقل شود.
با تعجب گفتم: «به خاطر همین من رو از دزفول کشوندی تهران!» گفت: «طبقهی دوم مشرف به خوابگاه دخترانه است. دوست ندارم در معرض گناه باشم».
وقتی خواستهاش را با مسئول آسایشگاه در میان گذاشتم نیش خندی زد و با لحن خاصی گفت: «آسایشگاه بالا کُلی سرقفلی داره، ولی به روی چشم منتقلش میکنم پایین».
شهید عباس بابایی
?منبع:
کتــاب پرواز تا بینهایت، ص35
? “ماری” كوچولو دختری 5 ساله، زیبا و با چشمانی درخشان بود. یك روز كه با مادرش برای خرید به بازار رفته بودند، چشمش به یك گردنبند مروارید پلاستیكی افتاد.
از مادرش خواست تا گردنبند را برایش بخرد.
مادر گفت كه اگر دختر خوبی باشد و قول بدهد كه اتاقش را هر روز مرتب كند، آن را برایش میخرد.
ماری قول داد و مادر گردنبند را برایش خرید…
ماری به قولش وفا كرد؛ او هر روز اتاقش را مرتب میكرد و به مادر كمك میكرد.
ماری پدر دوست داشتنی داشت كه هر شب برایش قصه میگفت تا او بخوابد. شبی بعد از اینكه داستان به پایان رسید، بابا از او پرسید: ماری، آیا بابا را دوست داری؟
ماری گفت: معلومه كه دوست دارم.
بابا گفت پس گردنبند مرواریدت را به من بده!
ماری با دلخوری گفت: نه! من آن را خیلی دوست دارم، بیایید این عروسك قشنگ را به شما میدهم، باشد؟
بابا لبخندی زد و گفت: آه، نه عزیزم! بعد بابا گونه اش را بوسید و شب بخیر گفت. .
چند شب بعد، باز بابا از ماری مرواریدهایش را خواست ولی او بهانه های آورد و دوست نداشت آنها را از دست بدهد….
عاقبت یك شب دخترك گردنبندش را باز كرد و به بابایش هدیه كرد.
بابا در حالی كه با یك دستش مرواریدها را گرفته بود، با دست دیگر از جیبش یك جعبه قشنگ بیرون آورد و به ماری كوچولو داد.
وقتی ماری در جعبه را باز كرد، چشمانش از شادی برق زد: خدای من، چه مرواریدهای اصلِ قشنگی!
بابا این گردنبند زیبای مروارید را چند روز قبل خریده بود و منتظر بود تا گردنبند ارزان را از او بگیرد و یك گردنبند پرارزش را به او هدیه بدهد.
? •••خدا خیلی نعمتهایش را می گیرد و در عوض خیلی بهترش را میدهد….
پس غصه ی از دست دادن یک نعمتی را هیچ وقت نخور..
? اَللّهُـــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّـــکَ الفَــــرَج ?
??امیرالمومنین على علیه السلام در پاسخ مردي كه از ایشان درخواست اندرز كرد فرمودند:
?? از كساني مباش كه
?بدون عمل صالح به آخرت اميدوار است
?و توبه را با آرزوهاي دراز به تاخير مي اندازد
?در دنيا چونان زاهدان سخن مي گويد، اما در رفتار همانند دنياپرستان است
?اگر نعمتها به او برسد سير نمي شود، و در محروميت قناعت ندارد
?از آنچه به او رسيد شكرگزار نيست، و از آنچه مانده زياده طلب است
?پرهيز مي دهد اما خود پروا ندارد
?به فرمانبرداري امر مي كند اما خود فرمان نمي برد
?نيكوكاران را دوست دارد، اما رفتارشان را ندارد
?گناهكاران را دشمن دارد اما خود يكي از گناهكاران است
?و با گناهان فراوان مرگ را دوست نمي دارد اما در آنچه كه مرگ را ناخوشايند ساخت پافشاري دارد
?اگر بيمار شود پشيمان مي شود و اگر تندرست باشد سرگرم خوشگذراني هاست.
?در سلامت مغرور و در گرفتاري نا اميد است.
?اگر مصيبتي به او رسد به زاري خدا را مي خواند اگر به گشايش دست يافت مغرورانه از خدا روي برمي گرداند
?نفس به نيروي گمان ناروا بر او چيرگي دارد و او با قدرت يقين بر نفس چيره نمي گردد
?براي ديگران كه گناهي كمتر از او دارند نگران است و بيش از آنچه كه عمل كرده اميدوار است
?اگر بي نياز گردد مست و مغرور شود و اگر تهيدست گردد، مايوس و سست شود.
?چون كار كند در آن كوتاهي ورزد
?و چون چيزي خواهد زياده روي نمايد
?چون در برابر شهوت قرار گيرد گناه را برگزيده، توبه را به تاخير اندازد
?و چون رنجي به او رسد از راه ملت اسلام دوري گزيند.
?عبرت آموزي را طرح مي كند اما خود عبرت نمي گيرد
?در پند دادن مبالغه مي كند اما خود پندپذير نمي باشد
?سخن بسيار مي گويد، اما كردار خوب او اندك است.
?براي دنياي زودگذر تلاش و رقابت دارد اما براي آخرت جاويدان آسان مي گذرد
?سود را زيان و زيان را سود مي پندارد
?از مرگ هراسناك است اما فرصت را از دست مي دهد
?گناه ديگري را بزرگ مي شمارد، اما گناهان بزرگ خود را كوچك مي پندارد
?طاعت ديگران را كوچك و طاعت خود را بزرگ مي داند
?مردم را سرزنش مي كند، اما خود را نكوهش نكرده
?با خود رياكارانه برخورد مي كند
?خوشگذراني با سرمايه داران را بيشتر از ياد خدا با مستمندان دوست دارد
?به نفع خود بر زيان ديگران حكم مي كند اما هرگز به نفع ديگران، بر زيان خود حكم نخواهد كرد
?ديگران را هدايت اما خود را گمراه مي كند
?ديگران از او اطاعت مي كنند و او مخالفت مي ورزد
?حق خود را به تمام مي گيرد اما حق ديگران را به كمال نمي دهد
?از غير خدا مي ترسد اما از پروردگار خود نمي ترسد.
? نهج البلاغه، حکمت 150


آخرین نظرات