موضوع: "بدون موضوع"
آیا باید در دعا کردن مصر باشیم؟
سوال:
اينکه ميگن چيزيو به زور از خدا نخوايين با اون چيزيکه ميگن در دعا مصر باشين در تناقض هست ! کدومشو پيش بريم؟
? پاسخ:
✅حقيقت دعا توجه به بارگاه حضرت معبود است و براي مؤمنان نوعي معراج روحي و معنوي به حساب ميآيد. دعا فقط تلفّظ پارهاي كلمات و مراعات برخي آداب خاص نيست. حقيقت و روح دعا توجه قلبي انسان به خداوند عالم است؛ و در واقع دعا چيزي جز عبادت نيست.
اینکه فرموده اند بر استجابت دعا اصرار نداشته باشيد، به این دلیل است که خداي متعال همواره خير و صلاح بندگانش را ميخواهد، لذا اصرار بر استجابت دعا به آن نحوي كه ما ميخواهيم، خلاف تفويض و رضا است و جايي ندارد.
اما ر روایاتی هم سفارش شده که بر دعا اصرار داشته باشید. اصرار بر دعا، يعني بر خودِ دعا كردن اصرار كنيم، يعني زياد دعا كنيم. نه اینکه بر رسيدن به خواسته مان اصرار بروزيم. یكي از حالات پسنديده مومنين آن است كه بسيار دعا ميكنند، چون خدا را همه كاره عالم ميدانند و نياز مطلق و همه جانبه خود را به خداي متعال درك کرده اند. اما در نهایت نتیجه را به او سپرده و دلیلی نمی بیند که اصرار کند تا همان بشود که خودش می خواهد. اينجا مرزي است كه بايد رعايت شود. فراتر رفتن از اين مرز با پافشاري بر خواسته، نوعي بياحترامي به خداي بندهنواز است كه هميشه بهترينها را براي بندگانش ميخواهد.
امام صادق علیه السلام می فرماید: «روز قیامت خداوند متعال می فرماید: ای بندة من! تو مرا خواندی و من اجابتت را به تأخیر انداختم. اکنون ثواب و پاداش تو چنین و چنان است. پس مؤمن آرزو می کند که کاش هیچ دعایی از او در دنیا اجابت نمی شد، برای آن ثواب و پاداش نیک که می بیند».( اصول کافی، ج 4، ص 247)
با اینحال وظیفه ما استمرار داشتن بر دعاست. نه اینکه دست از دعا برداریم. یعنی در عین اینکه شرایط تحقق دعا را فراهم کرده و به دعاهایمان ادامه می دهیم، نتیجه را به خداوند واگذار کرده و بر او توکل می کنیم. این بهترین و درست ترین شیوه دعا کردن است.
منبع: مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
دلت را بِتِکان…!
اشتباهاتت وقتی افتاد ؛
روی زمين، بگذار همانجا بماند!
فقط از لابه لای اشتباههايت…
يک تجربه را بيرون بکش ؛
قاب کن و بزن به ديوار دلت…!
اشتباه کردּن اشتباه نيست ؛
در اشتباه ماندنּ اشتباه است…!!
? یا صاحب الزمان (عج)…
خدا کند بیایی که دل توان ندارد
تب خزان گرفتست میل جهان ندارد
از بس کوچه کوچه شعر تو را سرودست
دیریست آواره گشته جا و مکان ندارد
عالم برای این دل زندان گشته دیگر
در سینه بی نشان شد چون از تو نشان ندارد
این نبض ها خسته از زیر بار دردند
جانکاه گرفته دردی مولا درمان ندارد
گویا فقط غم دل هجران روی یار است
آن شاه اگر بیاید این دل فغان ندارد
خاموش گشته دیگر دل از نوا و سوزش
بر گنبد و مناره شعر اذان ندارد
شاید درد دوری از دل جان گرفتست
باز مانده دیده از دور میل کمان ندارد
این داغ دیر زمانیست نقش است بر رخ دل
چون روی یار ندیدست نای بیان ندارد
ناچیز داره جسمی با آن همه شر و شور
مکتوبهاست ز نطقش هر چند بیان ندارد
این دل اگر ز دیده اذن سخن بگیرد فریاد که عالم از او امن و امان ندارد
برگرد بیا تو ارباب اینجا دل غریب است
شاها اگر نیایی دیگر نشان ندارد.
? اَللّهُـــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّـــکَ الفَــــرَج ?



آخرین نظرات