? یا صاحب الزمان (عج)…
خدا کند بیایی که دل توان ندارد
تب خزان گرفتست میل جهان ندارد
از بس کوچه کوچه شعر تو را سرودست
دیریست آواره گشته جا و مکان ندارد
عالم برای این دل زندان گشته دیگر
در سینه بی نشان شد چون از تو نشان ندارد
این نبض ها خسته از زیر بار دردند
جانکاه گرفته دردی مولا درمان ندارد
گویا فقط غم دل هجران روی یار است
آن شاه اگر بیاید این دل فغان ندارد
خاموش گشته دیگر دل از نوا و سوزش
بر گنبد و مناره شعر اذان ندارد
شاید درد دوری از دل جان گرفتست
باز مانده دیده از دور میل کمان ندارد
این داغ دیر زمانیست نقش است بر رخ دل
چون روی یار ندیدست نای بیان ندارد
ناچیز داره جسمی با آن همه شر و شور
مکتوبهاست ز نطقش هر چند بیان ندارد
این دل اگر ز دیده اذن سخن بگیرد فریاد که عالم از او امن و امان ندارد
برگرد بیا تو ارباب اینجا دل غریب است
شاها اگر نیایی دیگر نشان ندارد.
? اَللّهُـــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّـــکَ الفَــــرَج ?
آخرین نظرات