? #داستان عبرت آموز :
☘? در روایتی آمده است که خداوند به حضرت موسی علیه السلام فرمود: «بار دیگر که برای مناجات آمدی، بدترین مخلوق مرا به همراه بیاور!»
? موسی (علیه السلام) هنگام بازگشت در فکر فرو رفت که چه کسی را ببرد؟
به هرکس که می اندیشید با خود می گفت: «شاید خدا او را دوست داشته باشد»
پیرمرد… پیرزن… بچه….?
انسان… حیوان… پرنده… ?
به خود جرات نداد هیچ چیز یا هیچکس را بدترین مخلوق خدا بداند و نزد خالقش ببرد…
? سرانجام موسی (علیه السلام) سگی را یافت که تمام بدنش را کِرم گرفته و لاشه گندیده اش رها شده بود و بوی عفونتش رهگذران را آزار می داد. با خود گفت: شاید این منفورترین موجود نزد خدا باشد؛ اما این مطلب به ذهنش خطور کرد که شاید خدا همین موجود را نیز دوست داشته باشد.
? هنگامی که به میقات رفت، ندا رسید: «ای موسی! چیزی به همراه نیاوردی؟!»
? موسی علیه السلام پاسخ داد: «به هرچه نگریستم، آن را شایسته دوست داشتن تو دیدم».
? ندا رسید: «ای موسی! اگر آن سگ را به همراه آورده بودی، از چشم ما می افتادی!» و یا در جایی دیگر آمده است: «ای موسی به عزت و جلالم قسم، اگر آن سگ را می آوردی نامت را از دیوان انبیاء محو می کردم»
⭕️نتیجه گیری:
«خودمون رو برتر از دیگران می بینیم …
همه رو کوچکتر از خود میدونیم…
سر هر جریانی فوری خودمون رو با دیگری مقایسه میکنیم.. .
✅ همینکه یه خوبی در خودمون دیدیم مقایسه شروع میشه . ……
من نمازخونم و فلانی نماز نمیخونه …….
من با حجابم و فلانی بی حجاب ………..
اینا همه دام های لطیف و نرم شیطان خبیث هست عزیزان ….همیشه باید خودمون رو نیازمند خوبی های بیشتر بدانیم.»
*«پس هیچوقت #مقایسه نکن»*
آخرین نظرات