توبه یک حیوان !!!
مرحوم حاجي نوري در دارالسلام ميفرمايد:
از يكي از علماي نجف نقل ميكند كه در منزل كبوتري داشتيم گربهاي هم گاهي در منزل ميآمد و ميرفت روزي گربه به كبوتر مزبور كه مورد علاقة ما بود حمله كرد، گرفت و برد و خورد و بچهها هم تعقيبش كردند ولي نتوانستند او را دريابند.
من هم عصا را نزديك خودم گذاشته بودم تا وقتي گربه رسيد او را تنبيه نمايم امّا تا چند روز نيامد چون شعور دارد هشيار است ميفهمد جايي كه دزدي و خيانت كرده نبايد به اين سادگيها آفتابي شود.
روزي متوجه شدم كه آهسته آهسته ميآيد خيلي مقدس وار عمل به احتياط ميكند خودم را پنهان كردم كه نفهمد در كمينش هستم و فرار كند.
داخل حجره خودم را پشت پرده پنهان كردم وارد كتابخانه شد من هم داخل شدم و درب را بستم تا گربه متوجه شد كه در بسته و من هم با عصا باو حملهور شدم متوجه شد كار از كار گذشته است و اينطرف و آن طرف رفتن فايده ندارد يك مرتبه جستن كرد و روي كتابها اين طرف و آن طرف رفت تا روي رحل قرآن دستها و پوزهاش را روي قرآن گذاشت و به اصطلاح به قرآن پناهنده شد.
من وقتي چنين ديدم كه حيوان به قرآن پناهنده شد، چوب را كنار گذاشتم و درب اطاق را باز كردم تا برود، گربه هم آهسته بيرون جهيد ولي توبهاش صادقانه بود چون از آن به بعد ديگر در خانه ما خيانت نكرد نه كبوتر نه ماهي نه گوشت، هيچ كدام را نبرد، اين است وضع حيوانات.[1]
منبع:
[1] . داستانهاي پراكنده، ص 30