▪️آوردهاند که روزی به مختارالسلطنه گفتند که ماست در تهران خیلی گران شده است. فرمان داد تا ارزان کنند. پس از چندی ناشناس به یکی از دکانهای شهر سر زد و ماست خواست.
▪️ماست فروش که او را نشناخته بود پرسید : چه جور ماستی میخواهی؟ ماست خوب یا ماست مختارالسلطنه؟! وی شگفتزده از این دو گونه ماست پرسید.
▪️ماست فروش گفت: ماست خوب همان است که از شیر میگیرند و بدون آب است و با بهای دلخواه میفروشیم. ماست مختارالسلطنه همین تغار دوغ است که در جلوی دکان میبینی که یک سوم آن ماست و دو سوم دیگر آن آب است و به بهایی که مختارالسلطنه گفته میفروشیم. تو از کدام میخواهی؟!
▪️مختارالسلطنه دستور داد ماست فروش را جلوی دکانش وارونه از درختی آویزان کرده و بند تنبانش را دور کمر سفت ببندند. سپس تغار دوغ را از بالا در لنگههای تنبانش بریزند و آنقدر آویزان نگهش دارند تا همه آبهایی که به ماست افزوده از تنبان بیرون بچکد!
▪️چون دیگر فروشندهها از این داستان آگاه شدند، همگی ماستها را کیسه کردند! وقتى ميگن فلانى ماستشو کیسه کرد یعنی همین