حکایت پند آموز
شخصى سوار بر اسب به نهرى رسید كه آب كمى داشت و اسب مى توانست به راحتى از آب عبور كند لكن اسب ایستاد.
❗️صاحب اسب هرچه افسار حیوان را كشید، اسب جلو نرفت، به پشت او كوبید باز هم اسب نرفت.
?مرد حكیمى كه این صحنه را مشاهده مى كرد به او گفت: آب را گل آلود كن، اسب از نهر رد مى شود.
? او آب را گل كرد، اسب حركت كرد و از نهر گذشت.
?صاحب اسب، حكمت این كار را پرسید،
? مرد حكیم گفت: آب كه تمیز است، اسب خود را در آب مى بیند و حاضر نمى شود پا روى خود بگذارد، لذا حركت نمى كند.
?انسانهایى هم كه خود را ببینند (مقام خود، منافع خود، قبیله خود، حزب خود و…) حاضر نمى شوند پا روى آن بگذارند، لذا حركت و تكاملى ندارند.
آخرین نظرات