داستان عبرتانه
﷽
?مرحوم علاّمه جعفری (اعلی الله مقامه الشریف) می فرمودند:
شخصی از اهالی یک روستایی آمد و به من گفت: آقا آیا ممکن است برای تبلیغ به روستای ما بیایی؟
در خواست ایشان به من برخورد و گفتم: خیر!
سپس رفتم جلو برای خواندن نماز جماعت، گفتم :«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ -إِنَّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَةِ الْقَدْرِ» بقیه اش یادم رفت دوباره تکرار کردم اما باز هم بقیه اش یادم نیامد
از پشت سرم همان روستایی گفت: «وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ» !
?————
?مباحث اخلاقی استاد توکل
آخرین نظرات