موضوع: "شعر"
? #یا_صاحب_الزمان_ادرکنی ?
? مجنون شدم که راهي صحرا کني مرا
? گاهي غبار جاده ي ليلا، کني مرا
? کوچک هميشه دور ز لطف بزرگ نيست
? قطره شدم که راهي دريا کني مرا
? پيش طبيب آمدهام، درد ميکشم
? شايد قرار نيست مداوا کني مرا
? من آمدم که اين گره ها وا شود همين!
? اصلا بنا نبود ز سرت وا کني مرا
? حالا که فکر آخرتم را نمي کنم
? حق مي دهم که بنده دنيا کني مرا
? من، سالهاست ميوه ي خوبي ندادهام
? وقتش نيامده که شکوفا کني مرا
? آقا براي تو نه ! براي خودم بد است
? هر هفته در گناه، تماشا کني مرا
? من گم شدم ؛ تو آينهاي گم نميشوي
? وقتش شده بيائي و پيدا کني مرا
? اين بار با نگاه کريمانهات ببين
? شايد غلام خانه زهرا کني مرا
? اَللّهُـــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّـــکَ الفَــــرَج ?
زیباترین شعر مولانا :
عاقبت خاك شود حسن جمال من و تو،
خوب و بد مي گذرد واي به حال من و تو،
قرعه امروز به نام من و فردا دگري،
مي خورد تير اجل بر پر و بال من و تو،
مال دنيا نشود سد ره مرگ كسي،
گيرم كه كل جهان باشد از آن من و تو….،
هر مرد شتربان اویس قرنی نیست،
هر شیشه ی گلرنگ عقیق یمنی نیست،
هر سنگ و گلی گوهر نایاب نگردد،
هر احمد و محمود رسول مدنی نیست،
بر مرده دلان پند مده خویش میازار،
زیرا که ابوجهل مسلمان شدنی نیست،
جایی که برادر به برادر نکند رحم،
بیگانه برای تو برادر شدنی نیست…!
ﯾﮏ روز ﮐﻪ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ، از ﮔﺮﻣﯽ ِ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎن
ﻫﻤﺮاه ﻋﻠﯽ ﻣﯽرﻓﺖ در ﺳﺎﯾﮥ ﻧﺨﻠﺴﺘﺎن
دﯾﺪﻧﺪ ﮐﻪ زﻧﺒﻮری? از ﺧﺎﻧﮥ ﺧﻮد ﭘَﺮ زد
ﺑﺮ داﻣﻦ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ آﻫﺴﺘﻪ ﻓﺮود آﻣﺪ
ﺑﻮﺳﯿﺪ ﻋﺒﺎﯾﺶ ،را دور ﻗﺪﻣﺶ ﮔﺮدﯾﺪ
ﺑﺮ ﺧﺎک ﮐﻒ ﭘﺎﯾﺶ ﺻﺪ ﺑﻮﺳﮥ دﯾﮕﺮ زد
ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ از او ﭘﺮﺳﯿﺪ : آﻫﺴﺘﻪ ﺑﮕﻮ ﺟﺎﻧﻢ
ﻃﻌﻢ ﻋﺴﻠﺖ? از ﭼﯿﺴﺖ ؟ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﯽداﻧﻢ
! زﻧﺒﻮر ?ﺟﻮاﺑﺶ داد : ﭼﻮن ﻧﺎم ﺗﻮ ﻣﯽﮔﻮﯾﻢ
ﮔُﻞ ?ﻣﯽﮐﻨﺪ از ﻧﺎﻣﺖ ﺻﺪ ﻏﻨﭽﻪ? ﺑﻪ ﮐﻨﺪوﯾﻢ
ﺗﺎ ﯾﺎد ﺗﻮ را ﻫﺮ ﺷﺐ ﭼﻮن ﮔُﻞ ﺑﻪ ﺑﻐﻞ دارم
ﻫﺮ ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺑﺮﺧﯿﺰم در ﺳﯿﻨﻪ ﻋﺴﻞ دارم
از ﻗﻨﺪ و ﺷﮑﺮ ﺑﻬﺘﺮ ﺧﻮﺷﺘﺮ ز ﻧﺒﺎت اﺳﺖ آن
ﻃﻌﻢ ﻋﺴﻞ از ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ ، ﻃﻌﻢ ﺻﻠﻮات اﺳﺖ آن
?الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ?
آخرین نظرات