♻️ “فرهنگ سه خطی”
روزی “فرانس کافکا” نویسنده مشهور چک تبار، در حال قدم زدن در پارک، چشمش به دختر بچهای افتاد که داشت گريه می کرد.
کافکا جلو میرود و علت گريهی دخترک را جويا می شود.
دخترک همانطور که گريه می کرد پاسخ میدهد:
“عروسکم گم شده…”
کافکا با حالتی کلافه پاسخ میدهد : “امان از اين حواس پرت… گم نشده، رفته مسافرت!”
دخترک دست از گريه میکشد و بهت زده میپرسد: “از کجا میدونی ؟!”
کافکا هم می گويد:
"برات نامه نوشته و اون نامه پيش منه…!؟”
دخترک ذوق زده از او می پرسد که آيا آن نامه را همراه خودش دارد يا نه، کافکا میگويد: “نه ، توی خونهست، فردا همین موقع همينجا باش تا برات بيارمش”
کافکا سريعاً به خانهاش بازمیگردد و مشغول نوشتنِ نامه میشود و چنان با دقت، که انگار در حال نوشتن کتابی مهم است…!
اين نامه نويسی از زبان عروسک را به مدت “سه هفته” هر روز ادامه میدهد و دخترک در تمام اين مدت فکر میکرده آن نامه ها به راستی نوشتهی عروسکش هستند…!
در نهايت کافکا داستان نامهها را با اين بهانهی عروسک که « دارم عروسی می کنم » به پايان میرساند.
اين ماجرای نگارش كتاب *"کافکا و عروسک مسافر"* است.
اينکه مردی مانند فرانس کافکا سه هفته از روزهای سخت عمرش را در زمان بیماری، صرف شادکردن دل کودکی کند و نامه ها را به گفتهی نامزدش دورا) با دقتی حتی بيشتر از کتاب ها و داستان هايش بنويسد، واقعا تأثيرگذار است.
دخترک واقعا باورش شده بود، اما باورپذيری بزرگترين دروغ هم، بستگی به صداقتی دارد که با آن بيان میشود.
“امّا چرا عروسکم برای شما نامه نوشته؟!”
اين دوّمين سوال کليدی دخترک بود! و او (کافکا) خود را برای پاسخ دادن به آن آماده کرده بود. پس بی هيچ ترديدی گفت: “چون من نامه رسان عروسک ها هستم”
( کافکا دارای دکترای حقوق بود اما هرگز به وکالت نپرداخت؛ از آن رو که روحیات لطیفش این اجازه را نمیداد و متاسفانه دنیا، خیلی زود و در جوانی او را از دست داد)
جامعهای که در آن راههای طولانی، راههای کم رفت و آمد و خلوتی شده،
جامعهای که در آن هیچکس حوصلهی صبر و شکیبایی برای به دست آوردنِ هدفی را ندارد،
جامعهای *استتوسی* است.
جامعهای که برای رسیدنِ به هدفش فقط به اندازهی خواندنِ همان سه خطِ بالای *استتوسها* زمان میگذارد !
*جامعهی مبتلا به «فرهنگِ سهخطی» است…!*
ما مردمی شدهایم لنگهی پینوکیو، که دوست داریم طلاهایمان را بکاریم تا درختِ طلا برداشت کنیم!
مردمی که دنبالِ گلد کوئیست و شرکت های هرمی مشابه میافتند، یک جای کارِشان *لنگ* میزند.
آن جای کار هم اسماش *«فرهنگِ شکیبایی»* است .
“فرهنگ سهخطی” به ما میگوید که اگر نوشتهای بیشتر از سه سطر شد، نخوان…!
فرهنگِ سهخطی به ما میگوید راهِ رسیدن به هدف چون درست است، طولانی است پس یا بیخیالاش بشو یا سراغِ میانبُر بگرد!
فرهنگِ سهخطی است که، گرانفروشی دارد، کلاه برداری دارد، اختلاس دارد، دزدی دارد، بیسوادی دارد، رشوه دارد، پولشویی دارد، پارتی بازی دارد، رانت خواری دارد، حقخوری و هزار جور دردِ بیدرمانِ دیگر دارد.
فرهنگِ سهخطی است که اینهمه آدمِ بیکار دارد.
آدمهای بیکاری که توقع دارند دو ساعت در روز کار کنند و ماهی چند ده میلیون درآمد داشته باشند!
یک پُلی در جایی از مسیرِ فرهنگِ ما شکسته است که هیچ رفتنی به هدف نمیرسد. آن پُل، همان فرهنگِ شکیبایی است.
جامعهای که همه چیز را ساندویچی میخواهد، در مطالعه؛ سه خط استاتوس برایش بس است.
در ازدواج؛ بین عشق و نفرتاش ده ثانیه زمان میبرد.
در سیاست؛ بینِ زندهباد و مُردهبادش، نصفِ روز کافی ست.
در کار؛ از فقر تا ثروتش یک اختلاس فاصله دارد.
در تحصیل؛ از سیکل تا دکترایش یک مدرک ساختگی فاصله دارد،
در هنر؛ از گمنامی تا شهرتاش، به اندازهی یک فیلم دو دقیقهای در یوتیوب است…!
فرهنگِ سهخطی به من اجازه میدهد چیزی را نخوانده، بپسندم.
موضوعی را نفهمیده، تحلیل کنم.
راهی را نرفته، پیشنهاد بدهم.
دارویی را نخورده، تجویز نمایم.
نظری را ندانسته، نقد کنم و …
فرهنگِ سهخطی به من اجازه میدهد به هر وسیلهای برای رسیدن به هدفام متوسل شوم. چون حوصلهی راههای درست را “که طولانیتر هم هست” ندارم!
همین فرهنگ سه خطی هست که باعث شده کار را درست انجام ندهیم ولی کلاس و ژست انجام کارمان بی نظیر باشد، چون ساده ترین بخش کار همین هست…
فرهنگ سه خطی: …
و آنکه امان از *فرهنگ سه خطی*…
البته کسانیکه این متن را تا به انتها خواندند میتوانند امیدوار باشند که از فرهنگ سه خطی فاصله دارند …
#سلامتی_و_فرج_امامزمان_عج_صلوات
آخرین نظرات